یادداشتهای یک معلم |


کوه باستاني پرديس در حومه شهرستان جم از توابع عسلويه استان بوشهر و در نيمه هاي راه بندر کنگان به فيروزآباد شيراز قرار دارد.
واما عجایب این کوه:
۱. قله اين کوه نزديک ترين نقطه زمين به خورشيد است چون بالاترين ارتفاع در نزديکي خط استواست.
۲. آتشکده فوق العاده باستاني که در قله کوه قرار دارد، محل تولد و غسل تعميد پدر جمشيد جم است.
۳. مغناطيس فوق العاده قوي کوه در جهان زبانزد است و اگر در فاصله 50 تا 100 متري کوه با ماشين توقف کني و ترمز دستي را بخوابانيد، ماشين به جاي سر پائيني به نرمي به سمت کوه کشيده مي شود و سربالایی خواهد رفت و با برخورد به سنگ ها متوقف می شود.
۴. پوشش گياهي منطقه نوعي خار بياباني است که خواص دارويي فراوان دارد و عسل حاصله از منطقه تماما" پيش خريد چند کارخانه داروسازي بزرگ جهان است يکي از ترکيبات اصلي مسکن Advil که يکي از بهترين قرص هاي شناخته شده براي ناراحتي هاي اعصاب و دردهاي ميگرني است از همين عسل تهيه مي شود.
۵- این منطقه خرمای ویژه نیز تولید میکند كه به نام خرمای خصه معروف است و کاملا در شیره خود غرق میشود یعنی یک کاسه آن ظرف سه ساعت پر از شیره میشود و اندازه این خرما اندازه آلبالو بوده و به جهت همان خواص دارویی منطقه تماما" برای ساخت قندهای رژیمی برای بیماران دیابتی صادر میشود،
۶.نکته جالب دیگر رویش درخت زیتون در دامنه شمالی کوه حد فاصل شهرستان جم تا روستاهای چاهه و دره پلنگی میباشد که در آب و هوای آن منطقه بسیار بعید مینمود.
۷.فعلا" سندی برای قدمت چاهه و دره پلنگی وجود ندارد ولی علائم مشهودی از غار نشینی مشاهده، و فسیلهای مختلفی در این منطقه به وفور پیدا شده است.
*** و از هــــمــــه مــــهـــمــتــــر ***
از جمله خواص اين كوه خاصيت خارق العاده اين كوه در كمك به درمان مبتلايان به ايدز مي باشد.
به خاطر نزديكي اين كوه به خورشيد امكان رشد و نمو ويروس هاي بيماري زا از جمله ويروس HIV در اين كوه صفر مي باشد. پزشكان متخصص بريتانيايي در موسسه Imperial Medical College در شهر لندن اخيرا در مقاله اي در روزنامه تايمز ضمن بر شمردن اين خاصيت از سازمان ملل درخواست نموده اند تا نام اين كوه (ANTI-HIV Mountain) را به تغيير دهند.
ضمنا دكتر Tim Hopkins رييس موسسه فوق درخواست ايجاد شهرك هاي درماني براي مبتلايان به ايدز در اين منطقه نموده است. وي معتقد است با اسكان مبتلايان به ايدز در اين منطقه پس از حداكثر مدت 18 ماه هيچ نشانه اي از بيماري در اين مبتلايان ديده نشود.


آن قصركه جمشيددراوجام گرفت_آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت
بهرام كه گورمي گرفتي همه عمر_ديدي كه چگونه گوربهرام گرفت
در خواب بدم مراخردمندي گفت_كزخواب كسي را گل شادي نشكفت
كاري چه كني كه بااجل باشدجفت_برخيزكه زير خاك مي بايدخفت
اي بس كه نباشيم وجهان خواهدبود_ني نام زما و ني نشان خواهدبود
زين پيش نبوديم ونبودهيچ خلل _زين پس چونباشيم همان خواهدبود
تاچنداسيررنگ وبو خواهي شد_چندازپي هرزشت ونكوخواهي شد
گرچشمه ي زمزمي وگرآب حيات_آخربه دل خاك فروخواهي شد
افلاك كه جزغم نفزايند دگر_ننهند بجا تا نربايند دگر
ناآمدگان اگربدانند كه ما_از دهرچه ميكشيم نايند دگر
مرغي ديدم نشسته بر باره ي طوس_درپيش نهاده كله ي كيكاووس
با كله همي گفت افسوس افسوس_كو بانك جرس ها وكجا ناله ي كوس
هريك چندي يكي برآيد كه منم_با نعمت و با سيم و زرآيد كه منم
چون كارك اونظام گيرد روزي_ناگه اجل ازكمين برآيدكه منم
برخيزومخورغم جهان گذران_بنشين ودمي بشادماني گذران
درطبع جهان اگروفايي بودي_نوبت به توخود نيامدي ازدگران
اي ديده اگر كور نيي گورببين_وين عالم پرفتنه و پرشورببين
شاهان وسران وسروران زير گلند_روهايي چو مه در دهن مورببين
چون حاصل آدمي دراين شورستان_جزخوردن غصه نيست تا كندن جان
خرم دل آنكه زين جهان زود برفت_وآسوده كسي كه خودنيامد بجهان
آن قصركه برچرخ همي زند پهلو_بر درگه اوشهان نهادندي رو
ديديم كه بركنگره اش فاخته اي_بنشسته همي گفت كه كوكوكوكو
دركارگه كوزه گري رفتم دوش_ديدم دوهزاركوزه گويا وخموش
ناگاه يكي كوزه برآورد خروش_كو كوزه گر وكوزه خر وكوزه فروش
دلا ياران سه قسمند گر بداني-زبانيند و نانيند و جاني
به ناني نان بده از در برانش-مدارا کن به ياران زباني
وليکن يار جاني را نگه دار-براهش جان بده تا ميتواني
هركس بد ما به خلق گويد-ما چهره از او نمي خراشيم
ما خوبي او به خلق گوييم -تا هر دو دروغ گفته باشيم
محبت ره به دل دادن صفاي سينه ميخواهد -به ياد یکدگر بودن د ل بي کينه ميخواهد
پيشاني ار ز داغ گناهي سيه شود-بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا
نام خدا نبردن از آن به كه زير لب-بهر فريب خلق بگويي خد ا خدا
دلخوش از آنيم که حج ميرويم-غافل از آنيم که کج ميرويم
کعبه به ديدارخدا مي رويم-او که همين جاست کجا ميرويم؟
دين که به تسبيح و سر و ريش نيست-هر که علي گفت که درويش نيست
صبح به صبح در پي مکر و فريب-شب همه شب گريه و امن يجيب
حافظ خام طمع شرمي از اين قصه بدار-عملت چيست؟ که فردوس برين مي خواهي
دلتنگم و با هيچکسم ميل سخن نيست -کس در همه آفاق به دلتـــنگي من نيست
دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد-سعادت آن كسي دارد كه از تن ها بپرهيزد
تا که بوديم نبوديم کسي -کشت مارا غم بي همنفسي.
تا که رفتيم همه يار شدند-خفته ايم و همه بيدار شدند.
قدر آيينه بدانيم چو هست -نه در آن وقت که اقبال شکست
روي قبرم بنويسيد مسافر بودست -بنويسيد که يک مرغ مهاجر بودست
بنويسيد زمين کوچه ي سرگرداني است-او در اين معبر پرحادثه عابر بودست
اگر يادتان بود و باران گرفت دعايي بحال بيابان كنيد
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم-لطف آنچه تو انديشي حکم آنچه تو فرمايي
فکر خود و راي خود درعالم رندي نيست-کفر است در اين مذهب خود بيني و خود رايي
جز راست نبايد گفت _هر راست نشايدگفت
به هررنگي قشنگي_ بجز رنگ دو رنگي
چون ازاوگشتي همه چيزاز توگشت_چون ازاوگشتي همه چيزازتوگشت
چرخ گويي قسمت من كرد از روز نخست_ناله سردادن تپيدن همچو دريا زيستن
در ازل در دست من بودي اگر رد وقبول_هرچه ميكردم قبول آنروز الا زيستن
خوش طريق مستقيمي بود راه نيستي_كج شديم از راه تا شد رهبر ما زيستن
گر يكي هم درين كهن درگاه_نگشايد زبان به الاالله
بازهم برهمه خدايي تو _ مالك الملك وكبريايي تو
دراين سراي عاريت روزي دو مهمانيم ما_ناچار روزي ميرود درخانه ي خود ميهمان
بي شبهه و بي گفتگو با مرگ گردد روبرو_خرد وكلان زشت ونكو مرد و زن و پير وجوان
بفردا منه كارامروزخويش_كه فردا بسي كارت آيدبه پيش
نگرديددوران بكام كسي_نشد توسن دهر رام كسي
طريق مروت نپيموده اي _كه ما را فراموش فرموده اي
هر بد ونيكي كه فرا ميرسد_آن عمل ماست بماميرسد
گركني چاهي براه خلق در_اندران چه خود فرو افتي به سر
يارب به ابوبكرتقي بخش مرا_باعمّرفاروق نقي بخش مرا
با شرم وحيا وحلم عثمان غني_با جود وسخاوت علي بخش مرا
غم بودمرا قسمت ومن قسمت غم_غم خورد مرا ومن محنت غم
كارم غم و يارم غم وبارم غم بود_فارغ نشدم زماني ازمحنت غم
من موي خويش را نه از آن ميکنم سياه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها بوقت مصيبت سياه کنند من موي از مصيبت پيري کنم سياه
دود اگر بالا نشيند كسرشان شعله نيست_جاي جشم ابرو نگيرد گرچه او بالاترست
من ازروييدن خارسرديواردانستم_كه ناكس كس نميگردد بدين بالانشينيها
سرم راسرسري نتراش اي استادسلماني_كه ماهم در ديارخود سري داريم وساماني
زندگي امدبراي بندگي_زندگي بي بندگي شرمندگي
انقدرگرمست بازارمكافات عمل_ديده گر بينا بود هرروز روز محشرست
زهشياران عالم هرکه را ديدم غمي دارد_دلا ديوانه شو ديوانگي هم عالمي دارد
زهي روي سياه بي نمازان_زهي حال تباه بي نمازان
عجب دارم اگرآتش نبارد_ز شومي گناه بي نمازان
موي سفيد ازاجل آرد پيام/پشت خم ازمرگ رساند سلام
دولت اگردولت جمشيدي است/موي سفيد آيت نوميدي است
دراين سراي عاريت،روزي دو مهمانيم ما_ناچار روزي ميرود درخانه ي خودميهمان
بي شبهه و بي گفتگو با مرگ گردد روبرو_خردوكلان،زشت ونكو،مرد و زن و پير وجوان


منحنی قامتم، قامت ابروی توست
خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی، من همه ی صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتو خورشید شد، مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او، جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود، یک سری واگرا
ناحیه ی همگراش، دایره ی روی توست
******************
باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام
خواب دیدم خوانده ام ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی می پرم دامن هر اتحادی می درم
دست و پای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هر خط را به تندی می دوم گوش هر ایگرگ وشی را می جوم
گاه در زندان قدر مطلقم گه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خطها را موازی میکنم با توانها نقطه بازی میکنم
لشکر تمرین دارم بیشمار تیغی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند پاره خطها، نقطه ها ، پژمرده اند
در ریاضی بحث انتگرال نیست صحبت از تبدیل و رادیکال نیست
کاروان جذرها کوچیده است استخوان کسرها پوسیده است
از لگ و بسط نپر اثار نیست ردپایی از خط و بردار نیست
هیچکس را زین مصیبت غم نبود صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون میکند عقده را از سینه بیرون می کند
مردم از این ایکس و ایگرگ داد ،داد روزهای بی ریاضی یاد باد
******************
شاعر این مثنوی دیوانه نیست با ریاضی خوانده ها بیگانه نیست
روز و شب خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام
كاش در دنیا نشان از غم نبود صفر صفرم اینقدر مبهم نبود
حال ،بشنو اندكی از رشته ام مثل یك زالو به خونش تشنه ام
در ریاضی چهره ای شاداب نیست هشت ترمی که در اینجا باب نیست
بچه ها پیوسته دشنامش دهند گوش خود اما به فرمانش دهند
ای ریاضی ،ای ریاضی چیستی؟ می بری هردم به تیغت ،كیستی ؟
تاكه اسمت بر زبانم سبز شد كل مغزم پیچهایش هرز شد
از ریاضی گشته خر باهوش تر کرده کمتر راه خود را با وتر
چون برای درسهایی مثل جبر گاو نر می خواهد و یك مرد گبر
شخصیتهایی چنان فرما وگوس هر كدامش قامتم را داده قوس
مجموعه ی غم را بنه در یــک پرانتز روی لبـــانت آکلاد خنــــده وا کـــــن
گردآوری کن عشق را در یک کروشه تقسیم بـــر مجموع مخلوق خدا کن
یک صـــــــفر بردار از فراز نون محنت بـا نقطه ی بای محــبت آشـــنا کـــن
در زندگی هر گز میاور خم بر ابــــرو سینوس های چهره را بی انحنا کـن
هر نامساوی را مساوی کردن اولی دلتــــای قلبت را بری از کینه ها کن
منزل مکن در زیــر رادیــــکال دنــــیا یا خویش را با یک توان زآنجا رها کن
از نقطه ای بر روی مختصات ذهنت خـطی برای مـــهربانی ها جــدا کــن
منها مکن ما را ز خــوان بی دریغت بردار لطفت را خدایا سوی مــــــا کن
******************
شنو از دانشي كه بي كران است شگفتي ها دراين دريا نهان است
رياضي مثل يك قوي سبكبار به نرمي بر روي هستي روان است
درخشنده تراز یک قرص خورشید فروغش بین دانش ها عیان است
دونده همچو آهوي سبك پی به باغ علم و دانش او دوان است
هماره غرق گلهاي بهاری علوم پايه را بي او، خزان است
نگهدار حريم علم و دانش علوم پايه گله ، او شبان است
حسابان درگلستان رياضی بسي خرم چو يك سرو چمان است
مكان هندسي بسيار زيباست تو گويي باغ زيباي جنان است
عروسي همچو مشتق در حسابان به مثل دلبري ابرو كمان است
نسيم جانفزاي كاكل حد دواي درد جمله عاشقان است
توپولوژي نخستين درس زيبا جميل و نوبر و خيلي جوان است
حساب،ديفرانسيل چون مرمرناب شكيل و صاف و زيبا و گران است
وجود هندسه چون مخمل نرم حرير و سندس و برد يمان است
مثلث با سه ضلع ساده بنگر هزاران دايره در وي نهان است
دواير همچو خون سرخ ، جاری درون پيكرش دايم روان است
نقاط و صفحه و خط و فضا را براي هندسه چون جان جان است
درون كشور اشكال و احجام شهي مانند نقطه حكمران است
شعاع دايره همراه خوبان وتر با مركز و قطر و كمان است
بيا چون دايره گردنده باشيم كه رقص او چو رقص مهوشان است
شعاع و مركز و قطر و وترها براي دايره گوش و زبان است
1 x 8 + 1 = 9
12 x 8 + 2 = 98
123 x 8 + 3 = 987
1234 x 8 + 4 = 9876
12345 x 8 + 5 = 98765
123456 x 8 + 6 = 987654
1234567 x 8 + 7 = 9876543
12345678 x 8 + 8 = 98765432
123456789 x 8 + 9 = 987654321
1 x 9 + 2 = 11
12 x 9 + 3 = 111
123 x 9 + 4 = 1111
1234 x 9 + 5 = 11111
12345 x 9 + 6 = 111111
123456 x 9 + 7 = 1111111
1234567 x 9 + 8 = 11111111
12345678 x 9 + 9 = 111111111
123456789 x 9 +10= 1111111111
9 x 9 + 7 = 88
98 x 9 + 6 = 888
987 x 9 + 5 = 8888
9876 x 9 + 4 = 88888
98765 x 9 + 3 = 888888
987654 x 9 + 2 = 8888888
9876543 x 9 + 1 = 88888888
98765432 x 9 + 0 = 888888888

از پدری پرسيدند: آيا درست است که می گويند:(زمانی فرا خواهد رسيد که پسرها بزرگتر ازپدرشان خواهند شد؟)گفت:اتفاقا اين موضوع سخت ذهن مرا به خود مشغول کرده است.
البته کاری به استعداد ونبوغشان ندارم.منظور من سن وسال آنهاست.....
پرسيدند:به چه دليل؟
گفت:به اين دليل که برايتان شرح خواهم داد:
وقتی پسرم متولدشد من۳۰ سال داشتم.يعنی ۳۰ برابر او سن داشتم.
وقتی ۲ ساله شدمن۳۲ سال داشتم.يعنی۱۶ برابراوسن داشتم.
وقتی۳ ساله شدمن۳۳ سال داشتم.يعنی۱۱ برابر او سن داشتم.
وقتی۵ ساله شدمن۳۵ سال داشتم.يعنی۷ برابر او سن داشتم.
وقتی۶ ساله شدمن۳۶ سال داشتم.يعنی۶ برابر او سن داشتم.
وقتی۱۰ ساله شدمن۴۰ سال داشتم.يعنی۴ برابر او سن داشتم.
وقتی۱۵ ساله شدمن۴۵ سال داشتم.يعنی۳ برابراو سن داشتم.
حالا او۳۰ ساله شده است ومن۶۰ سال دارم يعنی ۲ برابر اوسن دارم.
می ترسم اگر اوضاع به همين منوال پيش رود او به زودی ازمن جلو بزند و اوپدر من بشود و من پسر اوبشوم.


هان اي جوان پرتوان، ماننده ي سرو روان
مغرورميتازي چنان، چندان مرو آهسته ران
با من بمان اينرا بخوان، در زندگي قبل ازخزان
دست فقيران را بگير و رحم كن بر ناتوان
گر غمگني يا شادمان، هرگزنميبيني زيان
تلقين شادي گر كني، بر دلفسرده با زبان
اي دوستان اي دوستان، از زخم شمشير و سنان
بدتر بود زخم زبان، اي واي بر بدسيرتان
اينرا بدان ازمن عيان، ازاين زبان و اين بيان
يا ميشوي دوزخ مكان، يا ميروي اندرجنان
گرمردم از دست و زبان، باشند در امن و امان
ايمن شوي از دشمنان، گردي انيس مؤمنان
عمرت رود چون كاروان، با سرعت آب روان
گرگ اجل از پي دوان، آه اي جوان غافل نمان
رو سعي كن دراين جهان، اندر زمين و آسمان
ماند زتو اي جان جان، يك نام نيكو جاودان
اي دوستان مهربان، نزد خداي مستعان
ياد بشيراحمد كنان، گرييد روزان و شبان
دراين جهان بي نشان، درهر زمان وهر مكان
ازهمنشيني با بدان، فيروزيا هان الامان


خداوندا مرا هشيار گردان
زخواب غفلتم بيدار گردان
نجاتم ده زشرنفس و شيطان
ز بدكردن مرا بيزارگردان
خبيثان گرد من چون لاشه خواران
مرا آزاد از اين اشرار گردان
خدايا دست گير و حاجتم ده
ره جنت به من هموارگردان
بسي دنيا مرا مشغول دارد
تو دنيا را به چشمم خوار گردان
دلم سخت و سيه گرديده چون سنگ
مرا اشك ندم بسيار گردان
دلم تاريك گرديد از گناهان
تو از نور حقش سرشار گردان
اگر گردنكشي كردم زماني
مرا بر بندگي وادار گردان
قلوب ما بدست قدرت توست
مرا در زمره ي ابرار گردان
اگر عزم گنه كاري نمودم
به پيش پاي من ديوار گردان
اگر درآتش تيزم فكندي
همان آتش بمن گلزار گردان
بشيراحمد بنالد از گناهان
تو عفو از اين غريب زار گردان

|
ياد آور فصل بهارانست اين شهر بر تارك هفت آسمان گرديده جايش از آن سبب گرديده نام نامي اش خواف ترسد ازينجا هركسي چون او لعين است در دين حق محكم بسان كوه گرديد از ظالمان و جاهلان هرگز نترسيد هر فاسقي اينجا زكوشش ناتوان بود اين ويژگي را از ازل در سينه دارد خوافست اينجا ملتش خود را نبازد كاو چشم بد دارد به اين شهر خدايي قلب شياطين از حسد مملو زكين است آيا تو نام شيخ زين الدين شنيدي؟ اينجا نگنجد نام آن پيران صافي از خواف هر رنج و بلا باشد گريزان آن يكه تاز بي رقيب عرصه ي خاك آن مورد تأييد حق و خلق و دربار او دستگير مردمان كم درامد آن اسوه ي تقوا به هنگام رياست ديگر چون اويي مادر گيتي نزايد از حوزه ي علميه ي احناف گويم اما اساسش در قلوب خوافيان است در شام تاريك جهالت شمع راهست يا چون نگيني بهر يك انگشتر صاف لعنت بود بر دشمنش آمين آمين شيطان همي كوبد به سر با سينه ي چاك بر خواجه شمس الدين كه بودي باني آن تقوا و حلم و رأفت و علم و ديانت امحاگر شرك و نفاق و جهل اسبق يادش گرامي باد در قلب و زبانها كز دين حق اينجا نبودي جز نشاني دانشسرا و مهد قرآنست اين شهر رباني و والامقامان و گرامي هر كس كه بيند مي فرستد مرحباها وز فضل حي داور داناي قيوم آن رهروان وعاشقان سينه چاكش حلم از پدر ميراث و غم از دل ستردي ملت ازو تقوا و اخلاص و صفا ديد شمشيربرّان برعليه هرحسودي تجويد را رايج نمودي او به ايران او مي زدايد هر سياهي از سفيدي از دين پاك مصطفي دارد صيانت دلداده ي جانان چو بلبل در گلستان در خاندان پاكشان باشد به ميراث بهر نجات دين حق مانند نوحي يارب نگهداري كه ديوان در كمينند در بارگاه بنده ي خاصت سليمان خواف شريف و مردمانش را دمادم از واقعيت گفته اي كي لاف گفتي
|
|
اسطوره اي از روزگارانست اين شهر بر فرق تاريخست نام دلگشايش شيطان فراري شد از اينجا تا كه قاف معناي ترس از خواف و خوافي ها همين است در عهد عثمان غني مفتوح گرديد در انقلابات زمان چون مه درخشيد بر دين احمدهمچو جانش پاسبان بود اين پايمردي ريشه اي ديرينه دارد گر شاه اسماعيل و گر صباح تازد بادا بر آن ملعون بسي خشم الهي اين مادر ده ها و صدها مرد دين است هيچ از فصيح و مجد و ركن الدين شنيدي؟ پيراحمد و خواجه نظام الملك خوافي در باور مردم طفيل اين عزيزان اينجا سزد ياد آورم ازعالمي پاك ياد آورم از خواجه محي الدين احرار در اقتدار و حشمت و عزت سرآمد آن خواجه ي دنيا و دين مرد سياست خورشيد تا روزي كه از مغرب در آيد از پايگاه دين به شهر خواف گويم گر ظاهرش در گوشه ي اين خاكدان است خواف آسمان و حوزه ي علميه ماهست چون قلب باشد حوزه اندر سينه ي خواف خورشيد تابان هدايت چشمه ي دين مردان دين داردبسي اين بقعه ي پاك بادا سرازير از خدا رحمت چو باران آن وارث پيغمبران و حامي دين الگوي زهد و صبر و اخلاص و متانت احياگر اسلام ناب و مذهب حق آن افتخار خواف و خوافي در زمانها روشن نمودي شمع ايمان را زماني اكنون سراي علم و ايمانست اين شهر دارد بسي روحانيان پاك و نامي نور بصيرت رفته زاينجا تا كجاها؟ اينست از اخلاص مولاناي مرحوم وز كوشش بي حد شاگردان پاكش همچون حبيب حضرت رحمن كه بردي چون خواجه غوث الدين خطيب جمعه و عيد چون مولوي حاجي غلام احمد كه بودي چون مولوي عبدالله آن استاد قرآن چون عالم وارسته و بر حق شهيدي چون مولوي مؤمن كه با علم و ديانت چون عالم عارف حبيب الله قهستان چون مولوي عبدالحي و احمد كه اخلاص هر عالمي اينجا بود مانند كوهي اينها ستون خانه ي دين مبين اند همچون شياطين در كمين تخت و ايوان يارب نگهدار از بلا و محنت و غم فيروزيا صد مرحبا كز خواف گفتي
|
از آن زمان دانشمندان در تلاش برای کشف رازهای این مرد یخی بوده اند. در رادیوگرافی که در سال ۲۰۰۱ روی بقایای “اوتزی” انجام شد، یک پیکان در کتف آن مشاهده شد. در سال ۲۰۰۲ نتایج تحقیقات بر روی زخمهای شانه راست اوتزی نشان داد که این مرد به صورت خشونت آمیزی مرده است.
اکنون گروهی از محققان موسسه مومیایی ها و مرد یخی آکادمی اروپایی بولتزانو در ایتالیا و موسسه ژنتیک انسانی دانشگاه توبینگن آلمان در بررسیهای خود کشف کردند که این مرد یخی از تصلب شریان رنج می برده است.
این مرد یخی در شرایطی از بیماری قلبی رنج می برده است که در ۵ هزار سال قبل تاثیرات اضافه وزن و زندگی پشت میز نشینی وجود نداشته است.
بررسیهای ژنوم “اوتزی” که در زمان مرگ در حدود ۴۸ سال، ۱۶۰ سانتیمتر و در حدود ۵۵ کیلوگرم وزن داشت آثاری از “بورلیا” را هم نشان داد. “بورلیا” عنوان خانواده ای از باکتریها است که سبب یک بیماری عفونی می شوند که از طریق کنه منتقل می شود.
این محققان در این خصوص توضیح دادند: “این قدیمی ترین شاهد از عفونت به بورلیا است. اکنون می دانیم که این آلودگی از ۵ هزار سال قبل وجود داشته است.”
این دانشمندان همچنین توانستند منشای ژنتیکی این مرد یخی را پیدا کنند. برپایه این تحقیقات، اوتزی دارای “تک رونویسی Y” است که در اروپا پدیده نادری به شمار می رود. بنابراین می توان از این کشف نتیجه گرفت که اجداد اوتزی در عصر نوسنگی و در ادامه گسترش کشاورزی و پرورش دام از خاور نزدیک به اروپا مهاجرت کرده اند.
DNA این مهاجران نوسنگی، امروز در مناطق دورافتاده ای چون ساردنیا و کورسیکا در جنوب اروپا دیده می شود.
شکارچی ۵۳۰۰ ساله فریز شده ، از خزه به عنوان اولین داروی کمک های اولیه بهره می برده
است.
جیمز دیکسون محقق دانشگاه گلاسکو کشف کرده که مردیخی عصر حجری موقع مرگ در معده
خود ۶ نوع خزه بهمراه داشته !
فلس های خزه ای به عنوان یک داروی ضدعفونی کننده طبیعی بر روی دست ها و پشت او یافت شد

خزه ها امروزه هنوز هم به عنوان یک مرهم ضدعفونی کننده بصورت خانگی و به عنوان جایگزین
داروهای پزشکی مورد استفاده قرار می گیرند. بقیه خزه های یافت شده در معده مرد یخی هم به نظر
به عنوان یک پوشش برای تازه نگه داشتن غذا مورد استفاده قرار می گرفته است.
البته دانشمندان هنوز کاربرد ۴ نوع دیگر خزه در معده مرد یخی را متوجه نشده اند.
اُتزی مرد یخی بود که در سال ۱۹۹۱ توسط توریستهای آلمانی در در ارتفاع ۳۰۰۰ متری Similaun
glacier در روستای اُئِتز کشف شد.بدن او اکنون در موزه باستان شناسی ایتالیا در دمای -۶ درجه
سانتیگراد نگه داری می شود به نظر اُتزی در سن ۴۵ سالگی جان خود را از دست داده ، به همراه اُتزی
یک کمان ، تیرها و همچنین یک تبر مسی کشف شده است.
باسلام خدمت دوستان عزیز.چند نرم افزار خیلی جالب بدستم رسیده که حیف میدونم شما را با انها اشنا نکنم:
۱-نرم افزار گنجور رومیزی:گنجور رومیزی نرمافزاری رایگان است که به کمک آن میتوانید اشعار (بیش از) ۵۹ شاعر پارسیگو را مرور کنید. جستجو و برجستهسازی، نشانهگذاری، شمارهگذاری ابیات، نمایش شعر تصادفی (فال)، کپی متن و چاپ از دیگر امکانات این نرمافزار است.
این نرم افزار را از ادرس مقابل دانلود کنید. گنجور رومیزی
۲-نرم افزار ویرایش فایلهای پی دی اف(مثلا یک برگه امتحانی را بدلخواه خود ویرایش میکنید)
بهتر است ابتدا نام فایل خود را به انگلیسی تغییر نام دهید
این نرم افزار را از ادرس مقابل دانلود کنید. pdf editor
۳-نرم افزار تبدیل فایلهای پی دی اف به انواع فرمتها خصوصا عکس
بهتر است ابتدا نام فایل خود را به انگلیسی تغییر نام دهید
این نرم افزار را از ادرس مقابل دانلود کنید. pdfzilla
۴-نرم افزار تبدیل فایلهای ورد به پی دی اف:با این نرم افزار فایل ورد خودتون را با یه کلیک که با نصب این نرم افزار به صفحه ورد شما اضافه میشه به pdf تبدیل کنید
این نرم افزار را از ادرس مقابل دانلود کنید. word to pdf

اذر و دی 1390

اسلامی بر تمامی مردم فهیم و غیور خواف مبارک باد.

كل آرا 110 هزار و 425 رای
'محمود نگهبان سلامی' 38 هزار و 728 رای
حبیبالله حبیبی 37 هزار و 534 رای
سید محسن امیركلالی 28 هزار و 296 رای
علی زنگویی 2717 رای
محمدرضا پهلوان نژاد 1605 رای
|
|
BLOGFA.COM |
|